مثل ِ بارون بی وقفه ، مثل امید ، مثل جوونه ...
-فقط میتونم بگم ناامید نشید ، کاری به بقیه نداشته باشید ، خودتون رو دوست داشته باشید ، بپذیرید و قبول کنید . اینقدر هم نگید چرا زندگی اینطوریه اونطوریه ... از کسی هم ننالید چون همه اش انتخاب های شماست ، انتخاب شما و ذهن شما ... منم نمیدونم زندگی چی برامون میخواد و نمیدونم تهش چیه ولی اگه فکر میکنید بدنیا اومدید که زندگی بهتون حال بده سخت در اشتباهید! فقط زندگی رو با " افکارتون " و "حرفاتون " و "کارهاتون " سخت تر نکنید چون در نهایت ِ همه چیز شما میمونید و همین ( افکار و عقاید و حرفهاتون ) ...
اگر بارون ِ بی وقفه ، نشونه ی امید نباشه ، کجا جوونه ای سبز بشه؟ و چجور ادامه دهنده باشه ؟
رسالت شخصیتی که ساختم شاید همینه ... که به نقطه ای برسه که بوی تعفن ِ حرفهای نزده و دردهای درونیش خفه اش کنه ولی بگه "فردا روز بهتریه اصلا ، فردا چرا ؟ شاید یک ساعت دیگه ساعت بهتری باشه ! " که معنا پیدا کنه ، اون بارون ِ بی وقفه ، اون امید ، و اون جوونه ها ...!