243
این بخش حاوی اسپویل +
توی پارت 5 از بخشش توسط خواهرش گفتم ؛ لازم به ذکره که بگم تلاش هم کرد فکر میکنم ... توی قسمت های اول انیمه میبینمش که با سر باندپیچی شده توی بیمارستان با چشم های اشکی دستشو به سمت خواهرش دراز کرده بود . شاید برای بخشش بوده...
و کشتن رئیس بیمارستان و چندتا دکتر هم برای آرام کردن وجدانش :) شاید میخواست به خیال خودش آدم های بد رو از سر راه برداره که چندساعت بعد توسط خواهرش بخشیده نشد بازهم :)
× خوب بریم سر دکتر تنما × جالب ترین دکتر و دلسوز ترینش!
دکتری که جلوی رئیسش تمام قد ایستاد و گفت " این بچه کمک بیشتری نیاز داره تا شهردار ! " و با نجات ِ بچه ، بعدها فهمید که یه قاتل به این دنیا دو دستی تقدیم کرده !
بماند که در قسمت آخر باز هم جونشو نجات میده ، علی رغم اینکه میخواسته بکشتش!
تنما فکر میکرد به عنوان یه دکتر وظیفه اش نجات جون آدم هاست و همین ! یعنی همیشه براش جای سوال بود که آیا یه دکتر میتونه تصمیم بگیره که کی خوبه و کی بد ؟ به کی باید کمک کنه به کی نباید ؟
و شدیدا با این جمله هم مخالف بود " ارزش جون ادم ها با هم برابر نیست "
اون همه رو در حق زندگی کردن یکسان میدید ، و در نهایت یوهان بهش گفت که " ما ها توی مرگ با هم برابریم "
و شاید یوهان میخواست کشته بشه تا به برابری و آرامش برسه ...
بررسی-پارت7-