مثل ِ ماهی ِ توی دستات که می لغزه و از دستت فرار میکنه ،

مثل ِ آبی که نمیتونی جمعش کنی ،

کسیو که منتظر نگاه ِ توئه رو از دست میدی...

کسیو که خیلی می ایسته تا ببینه چیکار میکنی رو از دست میدی...

و اون آدمی که کمک میخواد رو به کسی تبدیل میکنی که دیگه هیچ کمکی نمیخواد...

پس اون آب وقتی از دستت لغزید ، نه تنها هیچ وقت مثل ِ قبل نمیشه ، حالا پشت ِ حالت های دیگه اش پنهون میشه که نمیتونی تفسیر و تحلیل کنیش...

-تکه هایی از ماه