میدونید من ، شخصیتی که ساختم، دلش میخواست نور باشه، امید باشه و سبز باشه...
به مرور زمان دیدم که چقدر شکسته شد، به مرور فهمیدم اگر تاریکی‌هام رو نشون ندم نورم بیمعناست، اگر نشون ندم ناامیدم، امیدواریم مفهومی نداره، و اگر تلاش برای رشدم رو نمایان نکنم، فراموش شُدنی میشه گذر زمانم.


الان بیشتر از همیشه، سعی می‌کنم که به خودم یادآوری کنم، زندگی همیشه چیزای قشنگ نیست،عکسهای قشنگ و حرف زدن از امید نیست، چون پیش میاد خیلی وقت ها توی لجنزار ذهنت غرق شی.

و از من برای تمام کسایی که احساس ناکافی بودن دارند : زمین هیچ وقت هموار نیست...
_تکه هآیی از آسمان

۲۰ مهر ۱۴۰۲ ، ۲۱:۳۹