این پست رو در حالی نوشتم که به این آهنگ گوش میکردم ++

اولین پست ِ 1402 ! ... همراه با ریپست ِ آخرین پست ِ 1400 ! کلیک برای دیدنش + و این پست +

این پست یخورده اسپویل داره ولی چیزی از ارزشش کم نمیشه :)

قصد پست گذاشتن نداشتم اما حیفم اومد این پست رو ننویسم و نگم ... امسالم رو با ریواچ این انیمه شروع کردم ، برای بار چهارم... و هربار برام تازگی داره... اما چیشد که این انیمه رو ریواچ کردم ؟

مدتی بود که توی فندوم های انیمه ای میگشتم و دنبال اخبار ِ جدید این انیمه بودم ( اگه بگم بیشتر از اتک انتظارش رو میکشم باور میکنید ؟ ) با اینکه خیلی از بخش های جلد های بعدی این لایت ناول برام اسپویل شده و خوندمش ولی ، عجیب منتظرم a-1 یه چیزی تحویلم بده که بشینم هزاران بار ریواچ کنم و حس تعلق کنم ...

ماجرا از LilaS شروع شد ... اندینگ زیبای این انیمه ... اول دنبال معنی این کلمه گشتم و گویا اسم گلی بنفش رنگه ... که توی انیمه هم شاید بارها نشونش دادن ... اما چیزی که زیبا بود ، این رو مخفف Lena is looking at Shin تعریف کرده بودن :) که با سکانس های پایانی عجیب هم خوانی داشت...

تا حالا به نماد های توی انیمه دقت نکرده نبودم اما فهمیدم که بشدت این انیمه نمادینه ... اما اینقدر اون بُعد مفاهیمش درگیرم میکنه که توجهم به گرافیک و انیمه کم شده بود .

یکسری از بخش هارو بخاطر ترانزیشن های جذابش دیدم که با صداگذاری های جذابش منو مجذوب خودش کرده بود... از جذاب ترین ترانزیشن هاش ( هشدار اسپویل ) جایی بود که رایدن با پا زد به سنگ و بلافاصله رفت توی صحنه ی جنگ و عجیب غریب به دلم نشست ... یا اون ترانزیشن جذابش که شین عمیقا غمگین بود و فکر میکرد لنا رو از دست داده و سوییچ شد روی سکانسی که اشک های نریخته ی شین رو جور دیگه ای نمایش داد :) ... خداحافظی ازش و اشکی که ریخته نشد... + تو این پست نشونش دادم ...

موسیقی ِ جذابش ، از تک تک پیانوها ، آهنگ های حماسیش ، حتی صداگذاری ها ... تک تک نماد گذاری ها و اندینگ هاشو با دقت دیدم... اندینگهایی که با رنگ قرمز و آبی میخواست باهات حرف بزنه ! بهت بگه چی تو ذات ِ این انیمه اس!

از تک تک ربات ها و سلاح ها ، که جذابترینش مورفو ( شباهت زیادی به گوستاو ) داره ، تک تک مفاهیم نژادپرستی و تبعیض ها ، فرمانده ی موفقی که پیشرفت میکنه و رشد میکنه ، تک تک اون از دست دادن ها ، جنگ ها ، حس ِ پوچی ِ شین ... حس اون ادم هایی که میرن و بخاطر عزیزانشون میجنگن ، درماندگی ، امیدواری ... همه رو لمس کردم و این رو فهمیدم میدون جنگ گاهی به ادم های احساساتی که ارزش های خاصی دارن بیشتر نیاز داره تا کسایی که بی رحمانه فقط میکشن و جلو میرن...

یادم میاد اواخر سال 1400 وقتی داشتم این انیمه رو میدیدم سر ِ اپیزود 22 زدم زیر گریه ، چون حال شین رو بدجور میفهمیدم ، اون قسمت هایی که دیگه موقع جنگ رسما برای خودکشی میرفت و زمین و زمان رو یادش میرفت و میجنگید ... چون میلی به زندگی نداشت ( و این حتی بعد ازینکه لنا رو فکر کرد از دست داده هم بدتر شد ) ، حرفهاش ... اگه بگم قشنگ مثل ِ بچه ای بود که گم شده بود و باز لنا اومد و نجاتش داد :) )

و تو این ریواچ ها فهمیدم چقدر ارنست آدم ایده آلی برای اداره کردن یه سرزمینه! کسی که میگه " ارزش های ما این هان پس اگه قرار نیست بهش پای بند باشیم شما رو باهاش به زیر خاک میکشم ! " زیبا ترین بود ! قلبم رو تکون داد ! ارنست بشدت ادم احساساتیه :) ولی تو اون لحظه تمام ِ دلایل منطقی رو کشید وسط و در نهایت گفت " من نماینده ی ارزش های مردمم ، شماها رو با این عقاید خودم دفن میکنم " و عقایدش ، چیزی جز عدالت نبود... چیزی جز منطق نبود...

بعد از رد کردن تمام ِ گزینه ها با منطق گفت : " ول کردن زیردست هات توی خاک دشمن بخاطر نجات جون خودت ، کنار گذاشتن باقی نقشه ، همچین رفتار زشتی در شان ( انسان ) نیست. فکر میکنید من رئیس جمهور وقت و فرمانده کل قوا ، اجازه این کار رو میدم ؟ عقایدی که فدراسیون باید داشته باشه اینطور نیست. اگه قراره که بهش پای بند نباشیم ( ارزش ها ) ، همون بهتر که بمیریم. تقصیر خودتونه که یکی مثل من رو انتخاب کردید ... اگه اصرار دارید که جز راه های ( نا متعارف ) گزینه ای نمونده ، کاری میکنم با همین عقاید دفن بشید ... "

و فرمانده لنا ! سرگردی که گفت " حالا که کسی منطق سرش نمیشه دلیلی نداره منم منطقی رفتار کنم ! " و چطور برخلاف ِ عقاید ِ نژاد پرستی ایستاد ، چطور کمک کرد ، حتی با وجود ِ تنزل رتبه اش . ایستاد . سر ایده آلاتش ... سر تک تک حرفهاش ... جنگید ... برای عدالت . برای انسانیت و آدم ها... و رشد کرد ، حتی اشتباهاتش هم متوجه شد و رشد کرد :)

نمیدونم بدجور این انیمه به دلم نشست ... عمیقا امیدوارم که ادامه اش ساخته شه چون لایت ناول تا جلد 12 پیش رفته و هنوز هم ادامه داره... سعی کردم لایت ناول رو بخونم ولی این که با انیمه ارتباط بیشتری میگیرم انکار ناپذیره...

ولی هیچ جوره تو کتم نمیره ، خیلی به این انیمه بی توجهی کردن :) واقعا نمیدونم چرا انیمه های به این خوبی رو کنار ِ انیمه های عام پسند پخش میکنن ... ولی واقعا در حقش... بی انصافی شد...

و من همش میگم اگه این 23 قسمت همش مقدمه باشه ( طبق گفته ی نویسنده سه جلد اول یعنی 23 قسمت پخش شده ) یعنی قراره بقیه اش چقدر منو جذب کنه ؟ چقدر قراره برام خاطره انگیز باشه ؟ چقدر قراره اثر بزاره روی قلبم ؟ چقدر ؟

این پست رو با این دیالوگ تموم میکنم ، از ژنرال های این انیمه که در برابر درماندگی و امیدواری (!) لنا ، گفت : ما تا برابری و آزادی خیلی فاصله داریم لنا ! برای ما انسان ها احتمالا تا ابد !

:)

-فکر میکنم بعد از اتک ، انیمه ی خیلی خوبی باشه... حتی فکر میکنم مفاهیمش بیشتر از اتک میتونن باشن...

+با نوشتن این پست لبخندی روی لبم اومد و گفتم : سریال ؟! فیلم ؟! داماره بابا :) انیمه ها رو ببین تا بفهمی دنیا دست کیه !

پی نوشت : حتی اگه انیمه رو نگاه نمیکنید ، اینسترومنتال هاشو از توی یوتیوب حتما گوش کنید ... از Hiroyuki Sawano