Boketto ، اون حس و حالیه که ذهنت خالی از همه چیزه و فقط تماشاگری . اون زمانیه که هیچی حس نمیکنی ، نه ترسی داری نه فکری نه اضطرابی ، گذشته ای وجود نداره اون لحظه ، آینده هم هیچ اهمیتی نداره .

چشمات فقط حرکت میکنه و نگاه میکنی و نگاه میکنی و غرق توی تک تک ِ جزئیات ِ حال میشی . توی یه بی فکری و بی ذهنی عمیقی فرو میری . حتی میتونی متوجه این بشی که ذهنت خاموشه ، با وجود ِ همه ی مشکلات و همه ی اون مسائلی که میتونی ساعت ها سرش اورثینکی کنی ، ولی ذهنت خاموشه. خودت هم متوجه این حالت میشی ، حتی گاها سعی میکنی به یک چیزی فکر کنی ولی اینقدر خاموشی ِ ذهنت عمیقه که انگار تموم افکارت به خواب عمیقی فرو رفتن.

پس دست از تلاش برمیداری و فقط ادامه میدی ، نگاه میکنی ، تماشا میکنی ، دقیق میشی گاها ولی هیچی نیست که بیاد توی ذهنت ، میدونی فرقش با بی حسی چیه ؟

توی بی حسی ، تو به هرچیزی که نگاه میکنی و فکر میکنی ، ولی هیچی رو حس نمیکنی ، هیچی و هیچی . حس مُرده ای رو داری که نمیتونه بفهمه چی به چیه . ولی Boketto با اینکه آرومی و ساکتی و فکری توی ذهنت نمیچرخه ، عمیقا حال رو حس میکنی و توی جزئیاتش غرق میشی . بدون اینکه فکری کنی. انگار همه چیز دیگه بی اهمیت میشه.

اون زمان که به این حس رسیدی ، میتونم بگم که لذت زندگیتو بردی . فهمیدی که زندگی چیزی جز الان نیست .

Boketto در زبان ژاپنی به معنای خیره شدن به دور دست ها بدون فکر کردن ِ .

که من این رو بهترین دونستم برای بیان ِ این حس و حالم ! حس و حالی که خیلی کم تجربه اش کردم ولی عمیق ...

پ.ن : خیلی وقته تجربش نکردم و دلم لک میزنه که تجربه کنم :)!

تاریخ : 8 فروردین 1401